سلام
امروز در وبلاگم یادی کردم از دوست قدیمی و جاودانه بچه های
شعر بهاران.همون کسی که در ابتدای وبلاگم درباره نقد آخرین
کتابش نوشته بودم.همونی که دوستاش رو خیلی تنها و همه ما رو
در حسرت دیدار و شنیدن حرفاش گذاشت و در فراقش سوختیم و
چشمهامون بارید.از همه می خوام برای شادی روحش صلوات
بفرستند و از خدا براش طلب آرامش کنندو حالا مهمونتون میکنم به
خوندن یکی از شعرهای قشنگش که در مجلس ختمش به روی
پوستر کوچیک عکسش چاپ شده و به دستمون رسید
تنها چیزی که واقعیت نداشت
من بودم
تصمیم گرفتم عاشقت باشم
بنویسمت
آیا نوشتن روشی برای گریستن نیست
راه تازه ای برای مردن نیست....