شعر و متون ادبی بیشتر سعی کردم شعر های خودم رو بنویسم
| |||||||
داستان ایرانی ها در بهشت و جهنم
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که :آخه خدا این چه وضعیه؟
باباشون! میخوان! ام و * یا * تو یو تا لکسوز* جائی نمیرن! نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم.....امروز تمیز میکنم.فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هنونه و پوست خربزه است!
تقدس بالای سرشون رو به بقیه میفروشن برگشته جهنم میفروشن رو سرکار گذاشتن و شیتیلی میگیرن پدرمونو در آوردن.اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم. نمی خوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو و ماسک و موس و .... به سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته در ضمن خانمهای ایرونی از غلمان ها مهریه و نفقه می خوان انداختن:موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن.تتو میکنن.ناخن میکارن و از این جور قرتی بازیا دوباره مردن دماغاتونو عمل کنیم.گونه بکاریم.ساکشن کنیم و ازین کلک ها.... بهشت به همه انسانها تعلق داره.اینها هم که گفتی.خیلی بد نیست! برو یه زنگی به شیطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی چی!!! پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده:جهنم بخش ایرانیان بفرمائید؟ رو میکنم این طرف.اون طرف یه آتیشی به پا میکنن جاش کولر گازی نسب کنن.. و براش تبلیغ میکنن و این شدیدا ممنوعه خر میکنن. برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن داشته که اونا افتادن تو جهنم.دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه سفارتهای کانادا و امریکا رو میپرسن چون میخوان مهاجرت کنن اورژانس جهنم رو میخوان اپوزیسیون بیرون بدیم جعلی کولر گازی و یخچال میفروشن..
[ شنبه 92/5/26 ] [ 8:6 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
دوستان عزیزم عذر خواهی میکنم که به خاطر شروع امتحانات دانشگاهی موفق به به روز سازی وبلاگم نمیشوم و نمی توانم در خدمت شما باشم.ممنون که منتظرم خواهید ماند .سپاس از مهرتان [ شنبه 92/3/4 ] [ 6:51 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
در سرزمین من جنگ مفهوم اختلاف میان دولت ها نیست در سرزمین من جنگ سرنوشت تلخ زنیست که سالهاست هر صبح به انتظار معشوقه اش موهای سپیدش را آرام می بافد و با هر دور تمام حرفهایش را که خواهد گفت:هزار بار مرور می کند در سرزمین من جنگ نگاه خسته ی پسرانیست که در بازی کودکی نقش پدر را برای همیشه پر کرده اند و آرزوهایشان را در میان چروک دستهایشان گم کرده اند و دخترانی که در سر سفره عقد ازمادرانشان اجازه می گیرند و خاطره ی پدر را در چشم های خیسشان به خاک می سپارند و در سرزمین من جنگ مفهوم پایان تمام آرزوهاست که مادران پیر برای ازدواج پسران جوانشان داشته اند و در سرزمین من جنگ به مفهوم وسیله ایست که به حکم اسلحه به روی کسانی شلیک می شود که فقط به جرم انسان بودن در درون دولت ها آزادانه به اسارت کشیده شده اند... سهیلا [ جمعه 92/2/6 ] [ 8:34 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 11:29 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 7:20 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 7:16 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
مدعیان فانوس به دست آسوده باشید و در آرامش به کار خود ادامه دهید تاریکی همه چیز را در خودش پنهان کرده و ما فقط آدمک های چوبی ای هستیم که به جرم زمختی نتوانسته ایم به هیچ شکلی در بیاییم و حالا محکوم شده ایم تا شاهد سوختن آدمک های دیگری باشیم که در صف هایی جلوتر از ما به نوبت ایستاده بودند سهیلا ******23/12/91
[ سه شنبه 92/1/27 ] [ 1:22 صبح ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
پدر... ازهمین حالا کفن بدوز واز پشت پنجره به مردانی نگاه کن که ساعتهاست عروسکهای چوبی شان را طواف می کنند
آری. مادرم
سهیلا 17/8/1384****ساعت: 11:00:00 صبح [ جمعه 92/1/23 ] [ 6:13 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ]
[ نظرات () ]
|
|||||||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |