سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و متون ادبی
بیشتر سعی کردم شعر های خودم رو بنویسم 
قالب وبلاگ
خرید آسان

داستان ایرانی ها در بهشت و جهنم

 

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که :آخه خدا این چه

 وضعیه؟


ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر می کنن اومدن خونه

 باباشون!


به جای ردای سفید.همشون لباس های مارک دار و آنچنانی

میخوان!


به جای پا برهنه  راه رفتن کفش نایک و آدیداس در خواست میکنن.


هیچ کدوم از بالهاشون استفاده نمی کنند.میگن بدون *بنز*  یا  *بی

 ام و *  یا * تو یو تا لکسوز*  جائی نمیرن!


اون بوق و کرنای منم گم شده....


یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری

 نشد!

 

 

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو

زدم.....امروز تمیز میکنم.فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و

هسته هنونه و پوست خربزه است!


من حتی دیدم بعضی هاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های

 تقدس بالای سرشون رو به بقیه میفروشن


چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت

برگشته جهنم میفروشن


چند تاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت میکنن


یک سریشون حوری های بهشت رو با تهدید آوردن خونشون و اونا

رو سرکار گذاشتن و شیتیلی میگیرن


بقیه حوری ها هم مرتب میگن ما رو از لیست جیره ایرانیها بردار که

پدرمونو در آوردن.اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت

افتادیم.


اتحادیه غلمان ها (مردان زیبای بهشتی)امضاء جمع کردن که اعضا

 نمی خوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و

اسپری مو و ماسک و موس و .... به سرشون زدن که هاله

تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته در ضمن خانمهای

ایرونی از غلمان ها مهریه و نفقه می خوان


بعضی از اونها هم رفتن تو کار آرایش بقیه و کاسبی راه

انداختن:موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن.تتو میکنن.ناخن میکارن

 و از این جور قرتی بازیا


هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن و

دوباره مردن


چند پزشک ایرونی هم بند کردن به حوری ها که الا و بلا بیایید

دماغاتونو عمل کنیم.گونه بکاریم.ساکشن کنیم و ازین کلک ها....


خدا میگه ای جبرئیل!ایرانیها هم مثل بقیه.آفریده های من هستند و

 بهشت به همه انسانها تعلق داره.اینها هم که گفتی.خیلی بد

نیست! برو یه زنگی به شیطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی

 چی!!!


جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان...دو سه بار میره روی

پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده:جهنم بخش

 ایرانیان بفرمائید؟


جبرئیل میگه:آقا مثل اینکه خیلی سرت شلوغه؟


شیطان آهی میکشه و میگه:


نگو که دلم خونه...


این ایرانیها اشکمو در آوردن به خدا!


میخوام خودمو بازنشسته کنم.شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم

 رو میکنم این طرف.اون طرف یه آتیشی به پا میکنن


تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی...!


حالا هم که ...ای داد!!! آقا نکن!بهت میگم نکن !!!


جبرئیل جان من برم...اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که

جاش کولر گازی نسب کنن..


یه عده شون بازار سیاه مواد سوختنی بخصوص بنزین راه انداختن.


چند تا پزشک ایرونی در جهنم بیمارستان سوانح سوختگی باز کردن

 و براش تبلیغ میکنن و این شدیدا ممنوعه


چند تاشون دفتر ویزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو

خر میکنن.


بلیت جعلی یکطرفه بهشت هم میفروشن


یک سریشون وکیل شدن و تبلیغ میکنن که میتونن پیش نکیر و منکر

 برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن


چند تاشون که روی زمین مهندس بودن میگن پل صراط ایراد فنی

 داشته که اونا افتادن تو جهنم.دارن امضا جمع میکنن که پل باید

 پهن تر بشه


چند هزار تاشونم هر روز زنگ میزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس

سفارتهای کانادا و امریکا رو میپرسن چون میخوان مهاجرت کنن


هر روز هزاران ایرونی زنگ میزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی و

اورژانس جهنم رو میخوان


الان مراجعه داشتم میگفت ما کاغذ نسوز می خواهیم که روزنامه

 اپوزیسیون بیرون بدیم


ببخش من برم.بعدا صحبت میکنیم... چند تا ایرونی دارن کوپون

جعلی کولر گازی و یخچال میفروشن..


برم یه چماغی بچرخونم.

 

 


[ شنبه 92/5/26 ] [ 8:6 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]

دوستان عزیزم عذر خواهی میکنم که به خاطر شروع امتحانات

 دانشگاهی موفق به به روز سازی وبلاگم نمیشوم و نمی توانم در

 خدمت شما باشم.ممنون که منتظرم خواهید ماند .سپاس از

مهرتان


[ شنبه 92/3/4 ] [ 6:51 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]

 

در سرزمین من

جنگ

مفهوم اختلاف میان دولت ها نیست

در سرزمین من

جنگ

سرنوشت تلخ زنیست

که سالهاست

هر صبح

به انتظار

معشوقه اش

موهای سپیدش را

آرام می بافد

و

با هر دور

تمام حرفهایش را

که خواهد گفت:هزار بار مرور می کند

در سرزمین من

جنگ

نگاه خسته ی پسرانیست

که در بازی کودکی

نقش پدر را برای همیشه پر کرده اند

و

آرزوهایشان را

در میان

چروک دستهایشان

گم کرده اند

و

دخترانی

که در سر سفره عقد

ازمادرانشان

اجازه می گیرند

و

خاطره ی پدر را

در چشم های خیسشان

به خاک می سپارند

و

در سرزمین من

جنگ

مفهوم پایان تمام آرزوهاست

که مادران پیر

برای ازدواج پسران جوانشان داشته اند

و

در سرزمین من

جنگ

به مفهوم

وسیله ایست

که به حکم اسلحه

به روی

کسانی شلیک می شود

که فقط

به جرم

انسان بودن

در درون دولت ها

آزادانه به اسارت کشیده شده اند...

                                                                  سهیلا


[ جمعه 92/2/6 ] [ 8:34 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]
بزرگداشت صمد تیمورلو
 

 بزرگداشت صمد تیمورلو در وبلاگ پنجره

 

سلام

امروز در وبلاگم  یادی کردم از دوست قدیمی و جاودانه بچه های

 شعر بهاران.همون کسی که در ابتدای وبلاگم درباره نقد آخرین

 کتابش نوشته بودم.همونی که دوستاش رو خیلی تنها و همه ما رو

 در حسرت دیدار و شنیدن حرفاش گذاشت و در فراقش سوختیم و

چشمهامون بارید.از همه می خوام برای شادی روحش صلوات

 بفرستند و از خدا براش طلب آرامش کنندو حالا مهمونتون میکنم به

 خوندن یکی از شعرهای قشنگش که در مجلس ختمش به روی

 پوستر کوچیک عکسش چاپ شده و به دستمون رسید 

 

تنها چیزی که واقعیت نداشت

من بودم

تصمیم گرفتم عاشقت باشم

بنویسمت

آیا نوشتن روشی برای گریستن نیست

راه تازه ای برای مردن نیست....


[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 11:29 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]
  

 

 

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست

من از اهل زمینم خوب میدانم

که گل در عقد زنبور است ولی پروانه را هم دوست می  دارد

نیا باران


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 7:20 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]

cebf1syeicf262177zzu.jpg

دعوام نکنیدا ولی این عکس رو از وبلاگ یکی از

لینک هام دزدیدم

 


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 7:16 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]

 

مدعیان فانوس به دست

آسوده باشید

و در آرامش

به کار خود ادامه دهید

تاریکی

همه چیز را در خودش پنهان کرده

و

ما

فقط

آدمک های چوبی ای هستیم

که به جرم زمختی

نتوانسته ایم به هیچ شکلی در بیاییم

و

حالا

محکوم شده ایم

تا شاهد سوختن آدمک های دیگری باشیم

که در صف هایی

جلوتر از ما

به نوبت ایستاده بودند

                             سهیلاگل تقدیم شماگریه‌آورگریه‌آور

******23/12/91

 


[ سه شنبه 92/1/27 ] [ 1:22 صبح ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]

پدر...
        
قنداقم را

ازهمین حالا کفن بدوز

واز پشت پنجره

به مردانی نگاه کن  

که ساعتهاست

عروسکهای چوبی شان را

طواف می کنند

 آری.

 مادرم 

 

دوباره دختر باردار است

 

                                               سهیلا

17/8/1384****ساعت:  11:00:00 صبح


[ جمعه 92/1/23 ] [ 6:13 عصر ] [ سهیلا-پوراقدم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

حساس.روابط عمومی قوی.همزاد پنداری بالا.حس ششم قوی
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 33749